نویسنده : غلامعلی
تاریخ : جمعه 93 فروردین 8
|
عاشق مادر که باشی بودن و نبودنت رنگ مادر می گیرد، چه بخواهی چه نخواهی...
سالها میهمان خاک های چزابه بودن رنگ مادری را، کم که نه! دو چندانت کرد...
آخر مگر می شود گوشهای خو گرفته با روضه ی بازوی شکسته بی خیال بی نشانی قبر مادر گردند و سینه ی داغ از عشق همنشین زرق و برق دنیا گردد؟
از چزابه باید پرسید حرفهای دلت را ... انگار شنیده بود نجوای زیر لبت را که آرزو می کردی گمنامی را وقتی که آغوش گشود و سالها بی تابانه پنهانت کرد.
و لابد دعاهای مادر بود که دل چزابه را به آتش کشید و پیکرت را نشانمان داد.
پیکری که هنوز هم فاطمی بود ... آنقدر که از ورای سالها تحمل آفتاب سوزان چزابه درست در سالروز شهادت زهرای شهیده رنگ زهرایی را به شهرمان تاباند.
و حالا فاطمیه برایمان حال و هوای تو را دارد...
| نظر