سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های شهید (2)
نویسنده : غلامعلی
تاریخ : جمعه 90 مهر 22

صبح پنج شنبه 7/10/1362- دراین روز این طرف و آن طرف رفته برادران دوره قبل از خودمان سید مشرف و محمود بصیری و غلامعلی امیری را دیدیم. و خیلی خوشحال شدیم. در این روز بعد از ظهر یک فرمهایی پر کردیم و فردای آن روز 8/10/1362 ما را گروهان بندی کردند. روز پنج شنبه بعدظهر ما را به بهشت زهرای اهواز بردند.

صبح روز جمعه 9/10/1362- به نماز جمعه رفته، مقداری در شهر گشتیم و بعد ظهر آن به نماز جمعه واقع در پارک شهدای 7 تیر رفته و پس از نماز با سرویسهایی که ما را آورده بودند، برگشتیم. نماز خیلی خوب بود. امام جمعه اهواز در این باره صحبت کرد. مقداری نان شیرینی خریدمبرای چند روز صبحانه از آنها استفاده کنیم.

روز شنبه10/10/1362- عصر آن روز تمام گردان را به خط کردند و برادران مسئول برای ما سخنرانی کردند و در این روز به ما لباس دادند و ضمناً نام فرمانده گروهان ما بینش بود که در این روز به ما معرفی کردند. و نام گروهان ما شهید اشرفی اصفهانی و گردان والفجر دوره 29 س- پاسداران بودیم. برادر فرمانده کارش را با به خط کردن گروهان شروع کرد.

11/10/1362- اولین روز صبحگاهی دو و اولین روز کلاس های عقیدتی شروع شد. روزها را روزه می گرفتیم. بیدار باش ساعت 5/5 بود و ساعت 8 بعد از دو و همه‎ی کارها به سر کلاس می رفتیم.

کلاس های ما عقیدتی- اخلاق و بعدظهر ساعت 2 به بعد تا 5 اخلاق و احکام و روزهای بعد سیاسی و اسلحه شناسی. همین طور ادامه داشت.

12/10/1362 – 13/10/1362- همین طور روزه می گرفتم قصد 10 روزه کرده که 10 روزی که روزه بر گردنم بود ادا کنم. الحمد الله 3 روز آن تا 13/10/1362 ادا کردم. امیدوارم خداوند قبول کند. ساعت 5 که کلاس تمام شد برای آماده شدن به نماز می‎رفتیم. ساعت 5/5 نماز و بعد برای گرفتن غذا در صف و بعد از صرف غذا به آسایشگاه ما که (73 نفری بودیم و در آن حدوداً 35 تخت 2 نفری دو طبقه بود) برگشته و به کارها و تکالیفو مطالعه می پرداختیم. ضمنا دو شب قبل برادر انصاری نماینده امام در شیراز مسئول تبلیغات اسلامی و شب قبل از آن یکی از برادران که لبنان بودند برای ما از وضع لبنان و اوضاع آنجا سخن گفتند.

 




| نظر بدهید


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir














پایگاه جامع عاشورا