• وبلاگ : چزابه
  • يادداشت : خاطره اي از سردار فضيلت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام مثل يک فيلم اون سالها برام زنده شد

    هيچ کس نمي تونه درد يک مادر رو بفهمه هيچ کس نمي تونه چشم هاي منتظر يک زن يک بچه يک مادر يک پدر رو درک کنه مگر اين که خودش تو اون قرار گرفته باشه مادري که سردار ازش حرف زد اسوه ي صبوري بود اسوه ي مهرباني بود چقدر گذشت کردي مادر !

    و مادر شهيد هم همينطور روزي که مادر شهيد اومد خونه به همسر شهيد تبريک گفت هنوز صداش تو گوشمه مي گفت شهيدت مبارک باشه مببارررکت باشششههه

    يادم مياد مادر يکي از اسرا هر روز مي اومد خونه مادر سردار روي پله اول مي نشست انگار بايد مي اومد سراغ پسرشو از اونجا مي گرفت تازه از پسرش خبر داشتند مي دونستند زنده هست ولي اين مادري که سردارگفت پسرش شهيد شده بود و دامادش مفقودالاثر !

    وهيچ خبري ازش نداشتند

    روزهايي که اسرا اومدند چشم هاي گريان ما به قاب کوچک تلويزيون سياه و سفيد گوشه اتاق دوخته بود که شايد از مسافر ما هم خبري باشد .