سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطره ای از سردار فضیلت
نویسنده : غلامعلی
تاریخ : سه شنبه 91 آذر 28

بسمه تعالی

خاطره ای از سردار حاج عبدالکریم فضیلت پور در مورد پیدا شدن شهید غلامعلی اسلامی پور بعد از هفت سال مفقودالاثر بودن:

سه ماهی از ازدواجش نگذشته بود که در سر زدن هایش به اقوام نزدیک خیلی جدی و بی تکلّف از موتور  هوندا 125 استفاده می کرد ، صمیمی و با نشاط به همه سر می زد . دلی سرزنده و روحی شاداب داشت به علت حضورم در جبهه و حضور او در آموزش بدو ورود به سپاه توفیق دیدار به عدد انگشتان یک دست رخ داد ، آخرین بار در حالی که همسرش بر ترک موتور بود و در حیاط خانه سوار بر موتور بود در حال خداحافظی از من و مادر را هرگز فراموش نخواهم کرد . وقتی به چشمان عکسی که در منزل نگهداری می کنم خیره می شوم صلابت ، جدیت ، پرجنب و جوشی و شجاعت و دوست داشتنی بودنش در خاطرم تکرار می شود .

تازه خبر مسافر تو راهی اش را شنیده بودم و چند روزی قبل از عملیات خیبر اطلاع داشتم که در دوره آموزشی سپاه خوزستان و در آموزشگاه مشغول فراگیری است بعدها متوجه شدم با تصمیم فرمانده وقت منطقه 8 خوزستان نیروهای آموزشی پاسدار با اعزام به جبهه در یکی از تیپ های تازه تأسیس سازماندهی شده و قرار است در جبهه چزابه عملیات انجام دهند . بنا به دستور و تدبیر فرماندهی یک شب قبل از عملیات اصلی و بزرگ سپاه بنام خیبر (که در سال 62 و در هور و جزایر مجنون و پاسگاه زید انجام شد ) در چزابه وارد عملیات می شوند و پس از پیشروی و تصرف رده تأمین و احتمالاً خط اول دشمن ، متوقف می شوند و پاتک دشمن مجبور به عقب نشینی می شوند تک آنها تک پشتیبانی بود و قرار نبود که در این محور (یعنی چزابه) پیشروی عمده ای انجام شود او در این عملیات که در تاریخ2/اسفند/1362 انجام شد مفقود گردید . از سال 62 به بعد بارها مادر به من می گفت می توانی از او خبری بیاوری ولی از انجام آن طفره می روی (راست می گفت) زیرا خبر مجروحیتش را می دانستم و نمی دانستم بعد از مجروحیت اسیر شده است یا شهید و اگر اسیر شده              آیا پاسداریش بر دشمن آشکار گشته یا خیر . مادر می گفت : برو دنبال جسدش اگر شهید شده است لااقل جسدش را بیاور . از آنجایی که منطقه عملیات چزابه و منطقه مورد نظر در اختیار دشمن بود امکان دسترسی برای تفحص وجود نداشت چشم براه نامه ای از عراق بودیم تا شاید خبر زنده بودنش را به عنوان اسیر اعلام کنند نه ماه پس از مفقود شدنش صاحب پسر شد ، هدیه خدا محمد حسن بود که شور و شعفی به خانواده            بخشید . در سالهای جنگ سختیها تحمل شد و قطعنامه 598 پذیرفته شد و امید به پیدا شدنش بیشتر ولی عقب نشینی عراق از مناطق و سرزمین های ایران از جمله منطقه چزابه به عقب افتاد و... در سال 70-69 وقتی صدام حسین تصمیم به تصرف کویت گرفت به خاطر اینکه خیال خود را از ایران راحت کند و به اصطلاح در یک جبهه بجنگد از خیلی از مناطق تصرفی خاک ایران در حاشیه مرز عقب نشینی کرد و در مرزهای شناخته شده ایران و عراق مستقر شد و منطقه چزابه به تیپ یکم لشکر 7 ولی عصر (عج) واگذار گردید تا ضمن حراست از مرز نسبت به تفحص اجساد مطهر شهدای باقیمانده در این منطقه اقدام نماید . کمی پس از ورود عراق به کویت بار دیگر در دیداری که با مادرم داشته مجدد خواسته اش را تکرار کرد « مادر کاری بکن » در بازگشت اسراء خبری از غلامعلی به دست خانواده نرسید با عقب نشینی عراق از مناطق عملیاتی آمار شهدای تفحص شده روز بروز بیشتر می شد و هر بار تعدادی از خانواده های مفقودین از بلاتکلیفی خارج می شدند . این بار اصرار مادر از جنس دیگری بود و مرا واداشت تا به کمک برادرش غلامحسین که خود نیز رزمنده دوران دفاع مقدس بود با پیگیری و شناسائی ، همرزمش را شناسایی کنیم . پس از دیدن ایشان روزی به اتفاق غلامحسین اسلامی پور به دیدنش رفتم او (همرزمش )در شب عملیات همراه غلامعلی و به عنوان آرپی جی زن یا کمک آرپی جی زن همدیگر را یاری می کردند . ( برادر غدیر امانی مسئول نیروی انسانی قرارگاه کربلا را می گویم) اهل بهبهان بود و پاسدار صمیمی و خوش برخورد . به اتفاق برادر امانی و غلامحسین برادر کوچکتر غلامعلی با خودروی تویوتای فرماندهی که در اختیار داشتم راهی چزابه شدیم . تا جایی که امکان داشت با خودرو به خط مقدم سابق رفتیم و برادر امانی ما را به انتهایی ترین نقطه خشکی منتهی به هور هدایت کرد و ما را به منطقه درگیری آن شب قبل از عملیات خیبر در چزابه برد ولی بعد از قطعنامه 598 خط تماس با عراق یکی دو کیلومتر جلوتر بود در مسیر برادر حاج محمود معین پور را دیدیم که در آن زمان مسئول معاونت عملیات تیپ یکم ل 7 ولی عصر (عج) را بعهده داشت و همزمان مسئولیت تفحص شهدا در این منطقه را نیز پذیرفته بود و مجدانه تلاش می کرد . از معابری در میدان مین که ما را به صحنه درگیری نزدیک می کرد گذشتیم برادر امانی در طول مسیر پیاده روی از معبر خاطرات آتش سنگین توپخانه در عقب و خمپاره ها در خط درگیری و در مسیر پشتیبانی از نیروها گفت تا به نقطه ای رسیدیم در سنگری که می گفت پاتک عراقیها شروع شده بود تلفاتمان بالا رفته و غلامعلی مجروح شده بود ، اوضاع را مناسب نمی دانستم به زور غلامعلی را وادار کردم پیاده به عقب برگردد ولی حجم آتش سنگین بود و هوا تاریک پای مجروح غلامعلی را نیز که به آن اضافه می کردیم سختی کار انتقال دو چندان می شد . از او پرسیدم تا کجا او را مشاهده کردی نقطه ای را در حدود 70 متر عقب تر در باریکه ای بین هور و نیزار و خشکی را نشانمان داد برادر حاج محمود معین پور نیز حضور داشت و شاهد توضیحات برادر امانی . او گفت اتفاقاً دیروز شهیدی در همین نقطه پیدا کردیم پلاکی داشت و قرآنی در جیب،انگشتر، ساعت مچی و عینکی شکسته و هم چنین کارت شناسایی نیمه سوخته. به عقب منتقلش کردیم با خود گفتم یعنی او غلامعلی است و همین دیروز پیدا شده است حدسمان درست بود ولی احتیاط را از دست ندادیم و از برادر حاج محمود معین پور خواستیم جایی را که برادر امانی نشان می دهد بیشتر تفحص کند و با ترک کردن منطقه ، به معراج شهدا در اهواز آمدیم و با هماهنگی با مسئولین معراج شهدا به همراهی برادرش غلامحسین و نشان دادن انگشتر و سایر وسایل شخصی محتوی جیبهایش معلوم شدن همان نقطه ای که برادر امانی نشانمان داد محل شهادت و آخرین بار که در 70 متری او با چهره نورانی غلامعلی گره خورد . آخرین لحظات عمر شهید غلامعلی اسلامی پور بوده است که براثر آتش سنگین دشمن مجدد مجروح و براثر خونریزی شدید  به فیض عظمای شهادت نایل گشته بود و پیکر مهتاب وش شهید غلامعلی اسلامی پور در 29 آذر ماه سال 69 همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ، در حالیکه بغض آسمان ترکیده بود و همراه مادر ، همسر و داغداران غلامعلی می گریست در جوار آرامگاه دایی شهیدش در بهشت علی (ع) دزفول آرام گرفت .

روحش شاد باد و فرزندش ادامه دهنده راه با بصیرتش باد . انشاءاله

 

عبدالکریم فضیلت پور

27/09/1391

ویرایش توسط برادر شهید حاج عباس اسلامی پور

[1]

[1]  




| نظر


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir














پایگاه جامع عاشورا