سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های شهید
نویسنده : غلامعلی
تاریخ : دوشنبه 90 مهر 4

دست نوشته های شهید غلامعلی اسلامی پور

   

eslami

 

خا طرات دوره ی اموزشی دوره ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سه شنبه 13/10/62 ساعت 23/7 پادگان غیور اصلی اهواز

      بسم الله الرحمن الرحیم

 روز دوشنبه 5/10/62 غروب بود که برادر خلف درب را به صدا در اورد. وقتی خارج شدم بعد از سلام گفت که روز سه شنبه یعنی فردای ان روز اماده شده5/7 صبح بیا سپاه برای اعزام به دوره.خیلی خوشحال شدم. یادم می اید ان شب خیلی خوشحال بودم. ولی یک ناراحتی در همسرم و حتی خودم وجود داشت ان هم جدا شدن ما برای مدت کوتاه یا چند هفته یا چند ماه بود. اخر هنوز یکی دو ماه بیشتر از ازدواج ما نگذشته بود. اما موقعی که رضای خدا پیش بیاید و هدف الله شد دیگر این مسایل را باید تحمل کرد. ان گاه تحمل شیرین است با همه ی تلخی دوری و امیدوارم که خداوند قربت الله را قبول کند.

 صبح زود بلند شدم با کمک همسرم لباسهایم را اماده کردم و بعد از صرف صبحانه و خداحافظی به طرف سپاه امدم. ساعت 35/7 دقیقه بود که به سپاه رسیدم. مدت چند ساعتی درگیر ان طرف و انطرف رفتیم برای گرفتن وسیله. بلاخره ساعت حدود 5/10 بود که با چند از دوستان عبدالعباس ذرافشان صادق عباسی محمد دلبوث که همه هم دوره بودیم و حسین جلالی که ما را میبایستی معرفی می کرد و دو تن دیگر از برادران سپاه به طرف اهواز با یک پیکان حرکت کردیم.

ساعت 5/12 الی 1 بود که در اهواز گلف رفتیم. بعد از نهار و خواندن نماز و انجام کارهای اولیه ساغت 3 یا بیشتر بود که به طرف پادگان غیور اصلی حرکت کردیم. بلاخره ساعت 5/4 بود که به انجا رسیده برادران که برای معرفی و همراهی

 ما امده بودند برگشتند. حال در یک پادگان تنها و سرگردان و نا اشنا بودیم. یکی از برادران اشنا را دیدم و با او دوست شده و او هم مثل ما برای دوره امده بود. شب اول سرگردان بودیم و در یک اسایشگاه خلوت که چیزی نداشت چند پتو گرفتیم و خوابیدیم.

                    این مطلب ادامه دارد.....................




| نظر


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir














پایگاه جامع عاشورا