• وبلاگ : چزابه
  • يادداشت : بيستمين سالگرد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روايت شهادت شهيد محمود سوداگر از زبان شهيد حاج احمد سوداگر

    «از دور ديدمش که رسيد به مقر خودشان. موتور را کناري گذاشت و قدم برداشت به سمت سنگر. هنوز داشتم نگاهش مي کردم . خم شد . فکر کنم خواست بند پوتين هايش را باز کند.

    ناگهان انفجار گلوله اي در چند قدمي محمود تصوير را برايم پر کرد از گرد و غبار .»

    چشم انتظار شما هستم