• وبلاگ : چزابه
  • يادداشت : بيستمين سالگرد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     

    اعظم الله اجورنا واجورکم قبول باشه اينجا مثل همه جا مهمان خان حسين هستيد

    منه هم در وبم سفره اقا پهنه خوشحال ميشم با نظر ارزندتون تشريف بياريد کليکتون سر چشم يا حسين

    سلام عزيز. عزاداراي هاتان ماجور.

    دز را مددي دهيد و « ايسون » را عددي.
    http://isoon.persianblog.ir/
    چشم به راه قدوم شما. از « ايسون » تا هميشه

    [به روز رساني وبلاگ] درد دل با کربلا

    + ايسون 
    سلام بزرگوار!
    فرا رسيدن محرم بر شما تسليت و عباداتتان مقبول حق باد.

    با کمال خرسندي و افتخار، به مطالعه ي نخستين يادداشتِ وبلاگ نوپاي ايسون دعوت مي شويد .

    از اين که « کليک رنجه » فرموده و در خانه ي خود نزول اجلال مي کنيد سپاسگزارم.
    http://isoon.persianblog.ir/

    نزديک محرم است سينه زن خواهم شد

    مجنون عزاي بي کفن خواهم شد

    کوري دو چشم هر که منکر باشد

    امسال دوباره گريه کن خواهم شد

    منتظرتون حضور گرمتون هستيم

    با سلام هم بلاگي محترم

    با تشکراز حضور گرمتون

    با سه مطلب جديد به روزم و منتظر نظرات ارزنده شما دوست گرامي

    با تشکر

    سلام دوست عزيز؛

    با يادداشتي به روز هستم

    ممنونم مي شم بهم سر بزني

    و

    خوشحال از اينکه نظرت رو بدونم

    متشکرم


    هستانه

    + خاک 
    سلام :
    شهدا ستارگان آسمانند .
    با احترام خاک.
    سلام خاطره رو بگو ديگه همه بدونند
    روايت شهادت شهيد محمود سوداگر از زبان شهيد حاج احمد سوداگر

    «از دور ديدمش که رسيد به مقر خودشان. موتور را کناري گذاشت و قدم برداشت به سمت سنگر. هنوز داشتم نگاهش مي کردم . خم شد . فکر کنم خواست بند پوتين هايش را باز کند.

    ناگهان انفجار گلوله اي در چند قدمي محمود تصوير را برايم پر کرد از گرد و غبار .»

    چشم انتظار شما هستم

    سلام دوست عزيز!

    غم نديدن تو شعر تازه ساخت ...

    خوشحال مي شم بهم سر بزني

    منتظر نظرت هستم ...

    ممنون

    «دست هاي بريده را دست خودمان بدهيد»

    15 تير سال پيش به همت بچه هاي سايبري دزفول توانستيم قطعه اي را درگلزار شهداي شهيد آباد دزفول به ايرانيان و جهانيان معرفي کنيم.

    قطعه اي که بين دزفولي ها معروف است به ( قطعه دست و پاها ).

    روزهاي اول انتشار خبر، با خود گفتم : الان است که با ديدن خبر ، مسئولين تکاني بخورند . فکري بکنند . کاري انجام دهند.

    اما انتظارمان هيچ فايده اي در بر نداشت و هيچ کس را کک هم نگزيد.

    و خبري شد که به فراموشي سپرده شد.

    مسولين عزيز شهرم.

    اينبار هيچ درخواستي از شما نداريم.
    فقط يک خواهش
    همين و بس.
    مجوز و مسئوليت طراحي و ايجاد يک يادمان ساده بر روي اين قطعه و حفظ و جلوگيري از ازبين رفتن اين قطعه را به وبلاگ نويسان ارزشي و بسيجيان سايبري دزفول بسپاريد.
    بودجه هم نداديد ، نداديد.
    ما خودمان فکري مي کنيم.
    اما فقط پا توي کفشمان نکنيد و چوب لاي چرخمان.
    فقط يک مجوز بدهيد.

    دست هاي بريده را دست خودمان بدهيد

    از شما دوست گرامي دعوت مي شود از الف دزفول در طرح حفظ قطعه دست و پاهاي گلزار شهيد آباد دزفول حمايت کنيد
    منتظريم
    + الف دزفول 
    چند سطري براي قهرمان گمنام : حاج عبدالحسين خضريان
    سردارسکوت، ساکت ترين سردار، سکوت را بشکن
    من قصد کرده ام بزنم و ديوار گمنامي ات را بشکنم. مي خواهي راضي باش، مي خواهي نباش. تکليفم حکم مي کند به اين. تو اجرت را در پنهان كردن ديده اي و من در افشا كردن.
    سلام
    در وبلاگ شاهد اقدام به برگزاري مسابقه وبلاگ نويسي با عنوان "شيخ مرتضي انصاري دزفولي" کردم . از دوستان همشهري و غير همشهري انتظار شرکت در مسابقه (هرچند با پستي کوتاه) و انتشار ان را دارم .
    و من الله توفيق
    http://mkz61.parsiblog.com/Posts/573/
       1   2   3   4      >